معنی هوای گرفته
حل جدول
ابری
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Aussetzen, Herabsetzen, Herunterlassen, Niedriger, Niedrigere, Niedrigerer
لغت نامه دهخدا
هوای. [هَُ] (اِخ) دهی است از بخش هوراند شهرستان اهر. دارای 302 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، برنج، پنبه، انگور و سردرختی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
گرفته
گرفته. [گ ِ رِ ت َ / ت ِ] (ن مف) مجذوب. مفتون. مبتلا. گرفتار:
روندگان مقیم از بلا بپرهیزند
گرفتگان ارادت بجور نگریزند.
سعدی (طیبات).
نه بخود میرود گرفته ٔ عشق
دیگری می برد بقلابش.
سعدی (بدایع).
|| اسیر و گرفتار. || مردم خسیس و بخیل و ممسک. || هرچیز که راه آن مسدود شده باشد. || دلتنگ و غمگین و ملول و ناخوش. (آنندراج):
روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای
بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر.
فرخی.
هرگاه خداوند مالیخولیا... ترش روی و غمگین و گرفته و گریان باشد و خلوت گزیند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). ترش روی و گرفته و اندوهمند باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
یارب چه گل شکفته ز مکتوب ناله باز
باد صبا ملول و کبوتر گرفته است.
سلیم (از آنندراج).
- خاطر گرفته، ملول. رنجیده خاطر:
با خاطر گرفته کدورت چه میکند
با کوه درد سنگ سلامت چه میکند.
صائب (از آنندراج).
|| تیره از لحاظ رنگ، مقابل باز و روشن: رنگی گرفته دارد. و تابستان گرفته و ابرناک. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
در ترکیبات ذیل آید و معانی متعدد دهد: الفت گرفته. آتش گرفته. آرام گرفته. اجل گرفته. جن گرفته. چادرگرفته. خون گرفته. دل گرفته. دم گرفته. روگرفته. سرگرفته. ماه گرفته (منخسف). آفتاب گرفته (منکسف). هواگرفته.
گرفته. [گ ِ رِ ت َ / ت ِ] (اِ) طعنه. (غیاث). طعنه است که زدن نیزه و گفتن سخنان به طریق سرزنش باشد. (برهان) (آنندراج). با لفظ زدن مستعمل است. (آنندراج):
شبیخون برشکسته چند سازی
گرفته با گرفته چند بازی.
نظامی.
شاه با او تکلفی درساخت
بتکلف گرفته ای می باخت.
نظامی.
|| تاوان و غرامت. || مزد کارو اجرت پیشی. || لاف و گزاف. (برهان).
کال هوای
کال هوای. [] (هندی، اِ) اسم هندی هلیله ٔ کابلی است. (فهرست مخزن الادویه).
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
بهدستآمده،
ستاندهشده،
[مجاز] تیره،
[مجاز] افسرده، دلتنگ،
[مجاز] خسیس،
فرهنگ معین
به دست آمده، اندوهگین، دلتنگ. [خوانش: (گِ رِ تِ) (ص مف.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
افسرده، برزخ، دلتنگ، عبوس، غمگین، محزون، مغموم، ناشاد، خفه، دلگیر، نفسگیر، تار، تاریک، تیره، بسته، مسدود،
(متضاد) باز، دلباز
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
727